بهاربهار، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

بهار نفس مامان و بابا

سلام قند عسل می خوام همه ی بودنم و واست بگم ..........

1392/11/3 15:48
نویسنده : مریم
99 بازدید
اشتراک گذاری

تو رو فقط از خدا خواستم خیلی بزرگ، ازش ممنونم که نه نگفتلبخند

 تو رو که مثله یه فرشته میمونی  واسم فرستاد هر چی بگم  خدایا ممنونم کم به خودت قسم......            از وقتی فهمیدم تورو تو وجودم دارم دل تو دلم نبود که ببینمت ماچ

آره خوب یادمه هر روز روزا رو میشمردم که ببینم چند روز دیگه  مونده تا به دنیا میاینیشخند

نفس مامان و بابا(بابا سهراب مهربونیچشمک)بابایی هم خیلی دوست داشت و به فکرت بود که مبادا من خوب غدا نخورم و تو ضعیف بشی اما خدا میدونه که هیچ وقت کم کاری نکردم با  این که مامان جون پیشم نبود،هم غذاهای مقوی می خوردمچشمک

 

17شهریور 1391 با سهراب رفتیم خونه بابا جون قاسم، که عروسی دایی مجتبی  بود /بهار ،زندگیم تو یه روز بعد از عروسی دایی مجتبی دنیا اومدیماچ

 

 

12 مهر بهترییییییییییین روز زندگیمه،تولدت مبارکهوراقلبماچ

 

 

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)